تو با منی و من تنها هستم ، در قلب منی و من به عشق تنهایی زنده هستم
تو هم نفسم هستی و نفسهایم عطر تنهایی را میدهد
تو همسفرم هستی و جاده زندگی رسم غریبگی را به من یاد میدهد
تو مال منی و من مال تو نیستم ، باران منی و من کویری بیش نیستم
انگار نه انگار بامنی ، نشسته ای برای خودت حرف از عشق میزنی !
همیشه به یاد توام و در حسرت داشتنت ، دلگیر و سردم در روزهای نداشتنت
یک بار عاشق شدم و یک عمر برای تو ، یک بار هم نگفتی دستهایم مال تو !
آن رویا از خیالم رفت و قصه آغاز شد ، همه چیز به نفع تو تمام شد
دیدی که در آینه ی چشمان خیسم ، چشمان تو حتی یک ذره هم خیس نشد
من پر از درد بودم و خسته ، اما دل تو حتی یک ذره هم دلگیر نشد
تو با منی و افسوس که من بی تو هستم ، انگار نه انگار که عشق تو هستم !
بودن و نبودنت فرقی ندارد ، اینکه سرد هستی و با تو بودن تنها برایم عذاب دارد
هستی و انگار نیستی ، گاهی حتی فراموشم میکنی و از من میپرسی که تو کیستی ؟
هزار درد دل ناگفته در دلم مانده و همدلم نیستی
آنقدر اشک ریخته ام که چشمانم نمیبیند که دیگر نیستی !
نیستی و من تنها مانده ام ، آنقدر دلم گرفته که اینجا با غمها جا مانده ام
تو با منی و من تنها نشسته ام، تو در قلبمی و من اینک یک دلشکسته ام !
نظرات شما عزیزان:
دختران دریـــا
ساعت20:26---29 آبان 1391
انگشت های هیـــــس
ما را از هر طرف نشــــانه گرفتند
انگار ، غوغــــای چشمـــان من و تـــو
سکــــوت را
در آن کتابخــــانه رعایت نکــــرده اند
پاسخ:خيلي زيباست
|